بهترین ترجمه ها از دو شاهکار جاویدان ادگار آلن پو

بهترین ترجمه ها از دو شاهکار جاویدان ادگار آلن پو
The best Persian translations of Edgar Allan Poe’s masterpiece

چندین سال پیش وقتی برای اولین بار دکلمه ترجمه فارسی کلاغ را به قلم و با اجرای فرزانه دُرّی Farzaneh Dorri در یوتیوب دیدم لذتی توأم با تحسین نسبت به این کار بزرگ تجربه کردم. ترجمه ای براستی شاهکار که هنگام شنیدن آن دست از هر کاری می کشیدم و فقط سراپا گوش می شدم. “کلاغ” شاهکاری است که تا آن زمان ترجمه فارسی شایان توجهی آنچنان که شایسته این منظومه است، از آن به دست داده نشده بود. با خودم فکر کردم اگر امضای من در زیر این ترجمه شگرف بود، با نهایت خشنودی قلم را زمین می گذاشتم چون می دانستم کاری را که می بایست انجام داده ام.
مدتی این ترجمه را با اصل شعر مقایسه کردم و در جریان این انطباق، دریافتم که ترجمه از هر نظر کامل و بدون نقص است و تمامی صنایع ادبی که ادگار آلن پو در این منظومه جاودانه به کار گرفته بود با موفقیت کامل به زبان فارسی برگردانده شده و به درستی در این زبان جا افتاده است. آخرین تصویر این کلیپ ویدئویی که تدوین عکس ادگار آلن پو خالق شاهکار جاودانه “کلاغ” در کنار عکس مترجم این شعر، فرزانه دُرّی است؛ تصویری جالب و به جاست چرا که مترجم “کلاغ” این اثر را براستی با همان زبان فاخر و ادبیات شکوهمند ادگار آلن پو به فارسی بازسرایی کرده است، مضاف بر اینکه موسیقی شعر آن و صنعت قافیه پردازی اش در فارسی چشمگیرتر و طنین افکن تر از منظومه انگلیسی آن است.

ترجمه کلاغ پیش از این توسط دو نویسنده شهیر ایرانی صادق چوبک در دهه پنجاه شمسی و احمد میرعلایی در سال ۱۳۷۳ شمسی به انجام رسیده بود. با نهایت احترام به نام و یاد این دو نویسنده بزرگ ایران باید متذکر شد که هیچکدام آنها در رساندن استرس و اضطراب پنهان و آشکاری که در تک تک پاره های این منظومه وجود دارد، موفقیتی نداشتند.
صادق چوبک این شعر را به طور یکسره ترجمه کرده و تمامی آن را مانند یک شعر بلند بدون پاره های مستقل به فارسی برگردانده است. اگرچه زنده یاد احمد میرعلایی در تلاش خوبش برای به دست دادن ترجمه ای بهتر از صادق چوبک، ترجمه واژه به واژه نسبتا خوبی از این منظومه به دست داده است، اما در بیان تحت اللفظی ابیات این شعر بلند به فارسی؛ وحشتی که در فضای شعری آن موجود است را اصلا نتوانسته انتقال دهد. او در تلاش برای ارائه یک ترجمه بهتر از صادق چوبک این شعر بلند را به دو بخش بزرگ تقسیم کرده: پاره قبل از ورود کلاغ به اتاق شاعر و واهمه های او از رویدادی شوم؛ و پاره ای دیگر پس از ورود کلاغ به اتاق شاعر و گفتگوی بی حاصل شاعر با کلاغ و پرسش هایش از او که جز یک واژه جوابی از کلاغ نمی گیرد. احمد میرعلایی همچنان با نثری بی بهره از آرایش ادبی، کاری بهتر از صادق چوبک اما نه در کمال زیبایی که اصل این منظومه داراست؛ انجام داده است.
تنها مترجمی که حق مطلب را نسبت به این شاهکار جاویدان ادگار آلن پو ادا کرد و این منظومه را درست با همان زبان محکم، توانا و شکوهمند ادگار آلن پو بدون هیچ تغییری در اسلوب اصلی آن به فارسی ارائه داد، فرزانه دُرّی بود که در ترجمه منظومش در سال ۱۳۸۸ ادگار آلن پو شاعر را در زبان فارسی جاودان ساخت. پیش از این مجموعه ای از داستانهای جنایی ادگار آلن پو به فارسی ترجمه شده بود و شناخت عمده نسل جوان ایران از ادگار آلن پو به عنوان یک داستان نویس پلیسی- جنایی بود و حال آنکه انتشار این ترجمه منظوم از ”کلاغ” اهمیت این شاعر بزرگ آمریکایی را در زمینه شعر شناساند. وی این منظومه بلند را درست مانند متن انگلیسی اش در هیجده پاره مجزا و با وفاداری ۹۹% به متن اصلی آن به فارسی ترجمه کرد.

فرزانه دُرّی ترجمه منظوم فارسی کلاغ را در بحر “رجز مثمن سالم” یعنی “مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن” (البته در عروض نیمایی آن) ارائه کرده است؛ وزنی متناسب برای بازگویی و روایت داستانی اما دشوار، سنگین و نفس گیر برای شاعر. شیخ اجل سعدی شیرین سخن در این وزن بیش از سیزده بیت با چهار تکرار (در هر غزل) نسروده است و حال آنکه فرزانه دُرّی در ترجمه کلاغ صد و هشت بیت را در این وزن با تناسب و پیگیری جملات و گاهی در ابیاتی بسیار بلند با یازده تکرار که هر شاعری را می تواند به چالش بکشد؛ به نظم کشیده است مانند:

بر تخت بال مخملینش غرق رؤیاهای در رؤیا و اندیشیدنی زیبا
گفتم چه باشد این گجسته مرغ اعصاری
ناساز ناچسبی چنین زشت و نحیف اندام
آری چه باشد یا که باشد او ولیکن قصد او آیا چه باشد زآن که می گوید به قار و قار نامیمون “دگر، هرگز”.

از موسیقی شعر که بگذریم، وجه زیبا شناختی متن این ترجمه که همانا انتقال وضعیت دراماتیک منظومه به فارسی و نشان دادن روحیه مالیخولیایی و سقوط آرام مرد روایتگر به جنون است؛ مورد توجه قرار می گیرد. جا انداختن آهنگین کلمات «دگر هرگز» و بیان دامن زدن این کلمات به زجر و اندوه و در نهایت جنون مرد جوان در برگردانی کاملا وفادار به متن اصلی از وجوه قابل تامل در این ترجمه موفق است. درست همان نکته ای که در دو ترجمه پیشین کلاغ از آن نشانی نیست.

مثالی از ترجمه احمد میرعلایی:
آن‌گاه این پرنده‌ی آبنوسی به توهم حزن ‌‌آلود من رنگِ خنده زد،
با هیئت رسمی و جدّی که به خود گرفته بود،
گفتم:« هرچند کاکُلت بریده و تراشیده‌اند هیچ به دل هراس راه نداده‌ای،
همان غرابِ شوم و باستانیِ سرگردان بر ساحل شب‌ گرفته‌ای-
مرا بگوی که بر ساحل دوزخی شب نام جلیلت چیست؟»
نعیق زد غراب- « نه دیگر»

ترجمه همین بند به قلم فرزانه دُرّی:
آنگه عبوسین چهره مرغ آبنوس
با آن سر و سیمای دهشتناک
رنگی ز شادی بر خیالاتم زد و لبخند را بر یاد من آورد.
گفتم: اگرچه تاج تو چیدند
اما تو را هیبت ندزدیدند.
ای سهمگین مرغ، ای مهیب باستانی
با من بگو ای غربت ساحل؛
اسم شکوهت در کران دوزخین شب چه نامیدند؟
گفتا: “دگر، هرگز”
کاربرد اندیشیده فرزانه دُرّی از قوافی برگزیده “چیدند، ندزدیدند، نامیدند” هیبت بیان ادگار آلن پو را در همین ابیات در منظومه انگلیسی آن یادآور است.

و یا این عبارات از میرعلایی:
خش خش محزون و ابریشمین هر پرده‌ی عنابی
دلم را به تپش می‌انداخت- وجودم را از هراس‌هایی وهم‌آلود می‌آکند؛
هراس‌هایی که پیش از این هرگز نداشتم، چنان‌ که اکنون، برای‌آرام کردن دل،
ایستادم و بر خود تکرار کردم که:« میهمانی است که بر در اتاق من اذن دخول می‌طلبد-
میهمانی سرزده که بر در اتاق من اذن دخول می‌طلبد –
همین و نه چیزی دیگر. »

که دُرّی با زبانی فاخر و پر ابهّت چنین ترجمه کرده است:
چون پرده ی ابریشمین ارغوانی رنگ
کاندوه و دلتنگی به پنهان داشت
با هول سرشارازغم و تردید
بر روح من با سایه اش گسترد،
در سینه ام گویی هراس انباشت.
ترسی کز آن آگه نبودم، قلب من بفشرد.
از بهر آرامش چو نجوایی مکرر زیر لب گفتم:
شاید که مهمانی است این کس کاو چنین درب مرا کوبد
در دل تمنّای ورودش هست و این است و نه دیگر؛ هیچ.

انطباق این ابیات با متن انگلیسی آن خبر از وفاداری بیشتر دُرّی به متن اصلی می دهد که میزان کمتری از آن در ترجمه میرعلایی دیده می شود. در اینجا نیز رقص موزون واژگان در ترجمه منظوم دُرّی و پردازش قافیه های “داشت” و “انباشت” زیبایی متن را به اصل انگلیسی آن برابر و حتی بیشتر کرده است.
نکته جالب توجه دیگری که در مقایسه ترجمه احمد میرعلایی با ترجمه فرزانه دُرّی می توان یافت این است که دُرّی کاملا وفادار به کاربرد واژگانی ادگار آلن پو، “دگر هرگز” را تکرار می کند و آن را بسیار خوب هم در شعر جا می اندازد ولی میرعلایی در سراسر ترجمه واژه “دیگر نه” را به کار می برد. در اینجا باید خاطر نشان کرد که “دگر هرگز” برابر کاملا درست Never more است.

بررسی تئوریک ترجمه فرزانه دُرّی از منظومه کلاغ:

وجوه تمایزی که ترجمه موفق فرزانه دُرّی از منظومه “کلاغ” را نسبت به دیگر ترجمه ها ممتاز و بی رقیب می سازد بسیارند، که برای بررسی برخی از آنها نگاهی کوتاه به اصول و مبانی ترجمه و اشاره به نکاتی چند ضروری است.

1- انتقال متن از زبان مبداء (انگلیسی) به زبان مقصد (فارسی)

لورنس ونوتی Lawrence Venuti تئوریسین بزرگ ترجمه در تحقیق مشهور خود به نام “ترجمه، فلسفه و مادیت” Translation, Philosophy and Materialism فرضیه فرازمانی و فرامکانی مترجم را که صرفا عامل خنثای انتقال یک اندیشــه از زبان مبداء به زبان مقصد اســت، بی آن که در جریان ایــن انتقال هیچ تأثیری بر این اندیشــه بگذارد؛ را رد کرده و معتقد است که تفاوت های فرهنگی نویسنده و مترجم و بُعد زمانی آنها باعث می شــود، ویژگی های فرهنگی مترجم و شکل بروز آنها در زبان مقصد بر مضامین و مطالب متن اصلی نقش ببندد و بدین ســان اثر ترجمه شده بــه پدیده ی جدیدی تبدیل شــود که دیگر آن چیزی نیســت که از ذهن نویســنده ی متن اصلی بیرون تراویده اســت.

ترجمه فرزانه دُرّی با استناد به مطلب بالا گواه دیگری بر پیشتازی او در امر ترجمه است؛ چه که او نه تنها ترجمه این منظومه را در زبان مقصد کاملا بومی کرده است، با این حال به متن اصلی وفادار مانده و دخل و تصرّفی در آن انجام نداده است. چیزی که از نظر لورنس ونوتی دشوار می نماید.
بُعد زمانی دُرّی با آلن پو وسیع است و در فرهنگی متفاوت با آلن پو که نویســنده ی اصلی متن است، زندگــی می کند. او زنی است که یکصد و چهارده سال پس از مرگ ادگار آلن پو در کشوری سنتی در خاور میانه چشم به جهان گشوده است. ادگار آلن پو مردی زاده شده در مراحل آغازین جنبش ادبی عصر مدرن در کشور آمریکاست. زاده زمانی که شعر و ادبیات هنوز در حوزه سرآمدان و نخبگان بود و خودش در مقام یک چهره ادبی مسئول تمایز متون خوب از بد برای مجلات ادبی بود و حال آنکه دُرّی متعلق به زمانی است که شعر، مخدوش گروههای مدّعی ده هزارانی یی شده که هیچ دانش ادبی نسبت به آن ندارند با این وجود ستون نشریات الکترونیکی را از بالا تا پایین با اتحاد و دوستی میان- گروهی به خودشان اختصاص داده اند. صدای دُرّی در بلبشوی فضای مافیایی ادبی عصر حاضر محو است و تواضع او در میان سر و صدای شب پره هایی که دائما از خودشان حرف می زنند و نثرهای غلط و ضعیف یکدیگر را به نام “شعر پست مدرن” معرّفی کرده و به هم امتیاز می دهند؛ کارساز نیست و حال آنکه آلن پو از چهره های سرشناس زمان خود بود. با این وجود هیچیک از موارد گفته شده مانعی برای انتقال درست او در متن ایجاد نکرده و از همان سطور آغازین ترجمه منظومش، خواننده را به همان فضای ترسناکی که شاعر کلاغ در یک شب زمستانی در سال 1846 میلادی تجربه کرده می برد و خواننده را با اوهام وحشت انگیز این شاعر در ابیاتی وزین و ارزشمند آشنا می کند.

2- ایجاد فضا

بنا بر نظر لورنس ونوتی مسئولیت مترجم ایجاب می کند که، ضمن اشراف بر زبان های مبداء و مقصد و نیز موضوع ترجمه و بدین ســان کوشش برای برگردان دقیق و امین متن، در مقام نویسنده ای ظاهر شود که درگیر نوشتن متنی بومی برای کاربران زبان مقصد است، متنی که نوشتنش مستلزم عبور از متن اصلی و خلق فضایی متمایز از آن اســت.

ترجمه فرزانه دُرّی این شرط را به درستی به جا آورده است. او از آوردن نام ماه دسامبر در اولین جمله بند دوم شعر خودداری جسته و دیماه را را برای ترجمه بر می گزیند. او مانند مترجمین اروپایی آلن پو واژه الماس را به کار نبرده و در وصف رخشندگی معشوق شاعر از واژه دُرّ به معنی مروارید بهره می جوید چرا که دُرّ در ادبیات فارسی جواهری آشنا و مورد استفاده در اشعار کلاسیک توسط مولانا و سعدی شیرازی است. فرزانه دُرّی به آوردن واژه تندیس در تمامی منظومه اکتفا می کند ولی صادق چوبک و احمد میرعلایی در سراسر ترجمه شان از مجسمه پالاس در اتاق شاعر نام می برند. به نظر می رسد فرزانه دُرّی بسیار متعمدانه از این کار سرباز زده است. او با تسلطی که به جهان شعر و شاعری دارد استفاده تندیس به تنهایی را کافی دانسته چون در شعر آلن پو مکان جایگزینی کلاغ است که مهم بشمار می رود و نه اینکه مجسمه نیم تنه در اتاق متعلق به کدام اسطوره است. آوردن تندیس به عنوان یک واژه و نه به عنوان یک ترکیب اضافی به شکل “مجسمه پالاس” فضای ادبی شعر را در زبان فارسی غناء زیبایی بخشیده است.

3- بومی سازی شعر در مسیر ترجمه به زبان مقصد

لورنس ونوتی ترجمه شعر را دشوار می یابد ولی غیر ممکن نمی بیند. اما تأکید او بر این است که ترجمه انجام شده باید کاملا برای خوانندگان زبان مقصد عادی جلوه نموده و اثری از ترجمه در آن دیده نشود. نکته مهم در برنده بودن ترجمه فرزانه دُرّی نسبت به ترجمه صادق چوبک و احمد میرعلایی دقیقا و بدون هیچ تردیدی در همینجاست.

در ترجمه دُرّی از کلاغ آلن پو ما با یک متن بومی فارسی روبرو هستیم؛ با یک شعر تمام عیار که همه ظرایف ادبی و زیبایی های شاعرانه را داراست و حال آنکه در ترجمه صادق چوبک و احمد میرعلایی با متنی اروپایی روبرو هستیم که با واژگان فارسی نوشته شده است.

به نظم نوشتن این متن و آراستن آن به فنون بدیعی آنچنان که در متن اصلی نیز وجود دارد، جملات را با شکوه و زیبایی در ذهن می نشاند، نظم آهنگ واژگانی آن نوایی دلپذیر پدید می‌آورد، نوایی که برخاسته از نظامی بدیع و شیوا احساسات خواننده و شنونده را برمی‌انگیزد و موجب می شود که پس از چند بار خواندن بتوان قسمتهایی از شعر را بخاطر سپرد.

در منظومه فارسی که فرزانه دُرّی از کلاغ ارائه کرده است، از همان اولین عبارات منظومه، نظم آهنگین و موسیقی شعر؛ فضایی سلسله‌ وار ایجاد می کند که خواننده را کنجکاو دانستن بقیه داستان می کند و حال آنکه در ترجمه صادق چوبک و احمد میرعلایی ما با پیکر سرد داستانی نا آشنا رویارو هستیم که شاید رغبتی هم برای به پایان بردن آن نداریم.

در ترجمه فرزانه دُرّی تمامی ویژگی های زبانی، شعری و کلامی لمس‌ شدنی است و در برخی از بندهای شعر بسیار نمایان‌ تر؛ بدین ترتیب موسیقی درونی واژگان بیان شعر را همراهی می‌کند و از آن جملاتی موزون و با حساسیتی والا می سازد:

حیرت زده بر جای خود ماندم
از پاسخ پر مایه ی این مرغ تاریکی
هم او که خاموشی بدین گفتار خود بشکست.
گفتم که بی شک این سخن تنها ذخیره ی اوست
تنها نماد فکر و اندیشه ی مهار اوست
آمخته ی استاد ناشادی
چرکین دل از تقدیر تنگاتنگ و دشواری
مشحون اندوهی ز تعقیب و گریز روزگاری سخت
کاو نغمه هایش را از او بگرفت
تا کورسوی آرزویش خامشی بگرفت
در زیر بار واژه ی “هرگز دگر، هرگز”.

برگردان همین عبارات از قلم احمد میرعلایی به شرح زیر است:
شگفت‌زده از شکستِ سکوت با پاسخی چنین مناسب،
گفتم:« بی‌شک، آن‌چه او می‌گوید سر تا تهِ ذخیره‌ی واژگانی اوست،
فراگرفته از استادی ناشاد که سرنوشت غدّار
او را پی کرده و تندتر هی کرده- چنان ‌که چون امید را فراخوانده،
یأس جان‌گزا بر او آغوش گشوده، به جای امید شیرینی که جرأت کرده و فراخوانده –
با آن پاسخ غمبار « نه دیگر»

جدا از شیوایی بیان و زیبایی دستور زبانی کلام، ترجمه دُرّی در انطباق با متن اصلی درست تر از ترجمه میر علایی است.

فرزانه دُرّی فقط در ترجمه کلاغ با این موفقیت روبرو نیست. او در ترجمه شعر “آنابل لی” ادگار آلن پو نیز خواننده خود را در برابر یک شعر فارسی به معنای راستین کلمه قرار می دهد. تنها نام آنابل لی که یک نام لاتینی است خواننده را به یاد انگلیسی بودن اصل این شعر می اندازد. او در ترجمه این شعر زبان عامیانه را برگزیده که با فضای معصومانه شعر بسیار هماهنگ است. از فرزانه دُرّی پیش از این شعری به زبان عامیانه دیده نشده بود و بنظر می رسد که او در اینجا نیز با آگاهی و تعمّد زبان عامیانه را در بحر سریع مکشوف یعنی “مفتعلن مفتعلن فاعلن” (البته در عروض نیمایی آن) که مناسب روایت افسانه ای است برگزیده است. او در این ترجمه نیز رقص آهنگین واژگان ادگار آلن پو را به همراه نمایش زیبایی از قوافی درست به کار برده شده به فارسی احیاء کرده است:

عشق بزرگترا و عاقلترا
به پای عشق ما نمی رسید و اونورترا
نه پریای آسمونی و نه اهریمنای دریاها
قلبمو از روح آنابل لی زیبای من
هرگز و هیچوقت نتونستن بکنندش جدا.

و یا:
ماه تو آسمون نمی تابه مگر با خودشم بیاره
یاد آنابل لی و خاطرات خوب ما رو
ستاره ها نمی تونن بالا بیان مگر تو نور اونها
من ببینم چشمای زیبای آنابل لی رو.

بسیار گفته شده که برای اینکه یک ترجمه به صورت شعر در بیاید تا حدی از شعر زبان مبدأ دور می‌افتد. اما انطباق عبارات بالا با متن اصلی غزل آنابل لی به زبان انگلیسی گواه ترجمه مو به موی این شعر و وفاداری مترجم به همه واژگان شاعر و ترتیب ابیات اوست.

4- الزامات واژگانی و توانایی های دستورزبانی

فرزانه دُرّی برای ترجمه های منظومش نظام عروضی شعر سنتی پارسی را بر می گزیند و اوزان را در قالب نیمایی آشتی می دهد. این کار مستلزم ایجاد روابط معینی برای همنشینی واژه است تا بتوان به موسیقی خاصی در شعر رسید. به عنوان مثال وقتی او وزن “مستعفلن مستعفلن مستعفلن مستعفلن” را برای شعر انتخاب می‌کند باید واژگان ویژه‌ ای را که در این ظرف جا می‌گیرند به کار ببرد. یعنی دشواری کار ترجمه سه چندان می شود آن هم در شعر بلندی مانند کلاغ. موسیقی شعر که تقریباً در همه زبان‌ها با ویژگی‌های خاص آن زبان‌ها وجود دارد در عین اینکه نوای خاصی به شعر می‌بخشد، الزامات واژگانی هم برای آن به وجود می‌آورد که می‌تواند امر ترجمه آن را به سبب تفاوت‌های زبانی دشوارکند، ولی این کاری است که فرزانه دُرّی به طرزی حرفه ای از عهده آن برآمده است. ترجمه های او در شمار چند مورد بسیار نادر از ترجمه های آهنگین به زبان فارسی است.

اگر از دو ترجمه بسیار موفق او از ادگار آلن پو بگذریم، او را در باز آفرینی دیگر شاعران نیز و بومی ساختن آنان در فارسی همچنان موفق می یابیم. وی در ترجمه های “شادی من”، “به رؤیاها” و “ولگرد” اثر سرگی یسنین Sergej Jesenin و در ترجمه های موفقی که از شاعران دانمارکی از جمله پیا تافدروپ Pia Tafdrup و تووه دیتلیوسن Tove Ditlevsen ارائه کرده است؛ به طرز ماهرانه ای افکار آنها را در فضای اندیشه ایرانی جای داده و ترجمه ای موفق و بومی را در اختیار خواننده ایرانی قرار می دهد. شادی من در قالب چارپاره و در نهایت وفاداری به متن روسی آن به فارسی برگردانده شده است و شعر “پیوند” اثر پیا تافدروپ که فرزانه دُرّی آن را با عنوان پیوند به فارسی برگردانده یکی از دشوارترین اشعار تافدروپ است که خود دانمارکی ها با فهم آن مسئله دارند ولی نگاهی به ترجمه شیوا و متبحّرانه ای که دُرّی از این شعر بدست داده توانایی عظیم او در زبان دانمارکی و به طور کلی درک گسترده او از جهان شعری شاعران را اثبات می کند. تاثیر نوشته های او بی تردید برخاسته از مهارت و دانش ادبی اش پیرامون زبان و فرهنگ مبدأ و مقصد در ترجمه هایش است.

نگاهی به سیر نویسندگی فرزانه دُرّی Farzaneh Dorri

پوشیده نیست که فرزانه دُرّی از ارادتمندان شعر نادر نادرپور است. او در سخنرانی اش در سال 2000 بمناسبت بزرگداشت نادر نادرپور، مرگ وی را نه تنها ضایعه ای بر شعر معاصر ایران که نیز فقدانی بزرگ در آینده ترجمه های شعری – ادبی قلمداد کرد. اما با گذشت زمان نشان داد که او در امر ترجمه گامهایی بسیار بلندتر از نادر نادرپور برداشته است و ترجمه هایش از لحاظ ساختاری و انسجام زبانی از ترجمه های نادر نادرپور فراترند.

فرزانه دُرّی شاعری است که کم نوشته است ولی آنچه نوشته و می نویسد از کیفیت بالایی برخوردار است. در امر ترجمه نیز او با هشیاری خاص خود بر مرواریدهای ادب جهان انگشت گذاشته و از آنها ترجمه های وزینی را به دست داده است. با نگاهی کلی به نوشته های او می توان دریافت که او شاعری است که توجه زیاد به کیفیت داشته و نسبت به کمیت بی اعتناست. برای او خوب کار کردن مهم است و برجای گذاشتن یک اثر بی نقص و ارزشمند را به نوشتن پنج کتاب فاقد کیفیت ترجیح می دهد. دُرّی مانند خودش می نویسد و حاضر به تقلید بی ریشه نیست. او اولین مترجمی است که شعر فلوربلا اسپانکا Florbela Espanca را به فارسی برگردانده است. زمانی که نقد می کند نیز انتظارات بزرگی از خود دارد. وقتی در سال 1991 میلادی مقاله ای ده صفحه ای تحت عنوان “مارگارت میشل و رمان جاودانه اش برباد رفته” در مجله فرهنگی دانمارکی – فارسی واژه به چاپ رساند؛ آشکارا نشان داد که نگاه او به یک بررسی ادبی متمایز از سایر نویسندگان است. او در آن مقاله از زوایایی به بررسی این رمان و بازتاب زندگی فردی مارگارت میشل در آن پرداخت که تا آن زمان هیچکس نکرده بود. نقد کم نظیر او از کتاب “پیکره شاپور یکم در زمینه سنگ تراشی و تندیس سازی ساسانیان” نوشته رضا گروسی از سختگیری و همه سونگری او در امر نقد حکایت دارد. ترجمه دانمارکی او از شعر “دیوار” فروغ فرخزاد بنا بر نظر دانمارکی هایی که آن را خوانده اند ترجمه ای رسا، شاعرانه و قابل درک با زبانی استوار و ادبی است.

روابط خصوصی و مراودات دوستانه و خانوادگی که بر فضای حاسد و مسموم جامعه ادبی – فرهنگی ما سایه گستر است، مجال دیده شدن را به فرزانه دُرّی نداده و نخواهد داد. او شاعری است که به احتمال قوی در این دوران نتیجه کارش را نخواهد دید، اما نسل های بعدی که شاید او را رقیب تهدید کننده ای برای خود نخواهند یافت؛ با دید بی طرفانه ای به قضاوت نسبت به خدمات ادبی او خواهند نشست.

از بازتاب نظریاتی که بر ویدئوهای او در یوتیوب از سوی کاربران اروپایی و آمریکایی گذاشته شده می توان پی برد که موسیقی شعر فارسی او برای خارجیان زیبا و ملموس می افتد. یک کاربر فرانسوی به نام آنا ودل از شعر و صدای او با وجد و احترام سخن گفته است و یک کاربر روسی بخاطر ترجمه های آهنگین وی از سرگی یسنین و مارینا تسوتایوا او را سپاس گفته است.

پیرامون ترجمه کلاغ او سوزان گوفورت Susan Goforth هنرپیشه و تهیه کننده مشهورهالیوود برای او چنین نوشته است:
“ممنون از این ویدئو فرزانه. من حتی کلامی نمی توانم به زبان تو (فارسی) سخن بگویم، با این وجود شعرت جوششی فراموش نشدنی را در من به جای گذارد. من شعر کلاغ آلن پو را می شناسم و مفتخرم که توانستم ترجمه تو از این داستان را در اینجا گوش دهم. متشکرم؛ سوزان.”

آمریکایی دیگری به نام جان الکساندر به او نوشته است:
“در این زبانی که نمی فهمم زیبایی ای را درمی یابم که غیر قابل توضیح است. بسیار زیباست. با خوانشی بسیار با احساس. بدیهی است که اگر آقای پو زنده بود تحت تاثیر این کار شما قرار می گرفت.”

و کاربری ایرانی به او چنین نوشته است: “فرزانه خانم. چند سال پیش یک ترجمه از شعر کلاغ دیدم ولی نارسایی آن موجب شد که هرگز خواندن آن را به پایان نبرم. این ترجمه شما یک شاهکارادبی است. وفاداری شما به متن اصلی در عین ارائه دادن یک کار ادبی و باز آفرینی آن در زبان ترجمه شده (فارسی) بی نظیر است. این شعر تا به امروز هیچوقت نتوانسته بود در من تاثیری بجا بگذارد چه به زبان انگلیسی و چه ترجمه های ناقص فارسی که از آن خوانده بودم. اما باز آفرینی مجدد شما از شعر کلاغ مرا تا مرز بی نهایت به سوی این اثر جاویدان کشید.”

ترجمه منظوم کلاغ را به فارسی می توان بارها خواند و شنید و از آغاز تا پایان آن به سکوت فرو رفت؛ سکوت برای بهتر شنیدن و سکوت در حیرت از زیبایی یک شعر با آهنگی دشوار که خبر از توانایی نویسنده اش در قدرت انتقال و موسیقی شعر می دهد.

Farzaneh Dorri The Raven

Leave a comment

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.